مگر نه اینکه همه ما از یک آب و خاک هستیم. مگر نه اینکه وقتی زلزلهای رخ میدهد، تمام رسانه هایمان دست همیاری میدهند تا بخشی از غم بازماندگان را التیام ببخشند. چه برسر ما آمده است. پیش از این معروف به مردمانی دلسوز، احساسی و متحد بودیم. در کنار هم قدم برمی داشتیم و به مردم خونگرم و همراه در دنیا معروف بودیم. چه شدیم؟! وقتی چهره های مشهور هنرمندانمان در کشوری دیگر بر روی فرش قرمز قدم میگذارد و لبخند به لب میآورند، لحظهای حتی لحظهای درنگ هم نمیکنند تا به گوشهای از آبادان این روزها که سیاه پوش شده، تلنگری بزنند؟ حتی یک ربان سیاه، یا گفتن تسلیتی برای به جا ماندگان از خانوادههایی که قربانی یک اتفاق دلخراش شدهاند هم بر زبان نمیآورند. نه شاید این روزها بیشتر از گذشته فراموش کردهایم که ممکن است این گونه اتفاقات برای هر قشری اعم از مردم عادی تا هنرمندان و سیاستمداران و ... رخ دهد. اصلا ما مردم فراموش کاری شده ایم. همانطور که بعد از سالها فراموش کردیم داغ شهیدان پلاسکو را که اگر کنار خانواده آنها بنشیشم، متوجه میشویم که داغ آنها همچنان تازه است.
همانطور که بعد از سالها اتفاقات دلخراش دیگری هم در ایران رخ داد که هرگز از خاطرمان نرفته است اما به مرور کمرنگ شده؛ نکته اینجاست که زندگی به اندازه کافی پستی و بلندی دارد تا انسان را به فرط فراموشی برساند. اما مسئله این است که چرا تا وقتی فاجعهای رخ داده، عدهای بی اهمیت و یا بهتر بگویم فراموش کار میشوند؟
این فراموشیها اگر ادامه پیدا کند شک نکنید که دیگر سایه مهربانی، همدلی و همراهی از میانمان خواهد رفت. همدری با مردم داغدار هیچ وقت اشتباه نبوده و ممنوع نیست.
چه رسانه ملی مان و چه رسانه های مکتوبمان، غرق در روزمرگی شدهاند. دریغ از یک نوار سیاه بر روی شبکه های رسانه ملی مان. دریغ از یک بیلبورد تبلیغاتی در سطح شهربرای تسکین قلب بازماندگانی که حال خوبی ندارند. اصلا مگر مشکلاتی که پیش از این در جامعه وجود داشته، با وعدهها و گزارشها و حکایت های مختلف حل شده که حالا برای همدری با هموطنان دردمند آبادان کوتاهی کنیم!یک همدردی ساده و بی هزینه فقط با کلام که میتواند بخش کوچکی از بار غم روی دوش خانوادههایی که عزیرانشان را از دست دادهاند، شاید کم کند. فراموش نکنیم که روزهای جنگ بیشتر از هر شهری، آبادان و خرمشهر زیر فشارهای دشمنان صبوری کردند و ایستادند. ما مردم فراموش کاری هستیم